جدول جو
جدول جو

معنی تای تای - جستجوی لغت در جدول جو

تای تای
نخ نخ، رشته رشته:
او مست بود و دست به ریشم دراز کرد
برکند تای تای و پراکند تارتار،
سوزنی،
رجوع به تای شود
لغت نامه دهخدا
تای تای
رشته رشته، نخ نخ
تصویری از تای تای
تصویر تای تای
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از های های
تصویر های های
صدای گریه وناله، شور و غوغای ماتم زدگان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاپ تاپ
تصویر تاپ تاپ
صدایی که از کوبیدن دست به چیزی میان تهی برخیزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تام تام
تصویر تام تام
نوعی ساز، صفحۀ فلزی گرد که آن را آویزان می کنند و با چکش می نوازند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تار تار
تصویر تار تار
پاره پاره، چاک چاک، تکه تکه، ریش ریش، قاچ قاچ، ریز ریز، لخت لخت، شرحه شرحه
فرهنگ فارسی عمید
نوعی از آلات موسیقی ضربی است که منشاء آن از چین است و عبارت از یک صفحۀ فلزی دایره شکل است که بطور عمودی بر پایه ای آویخته شده است و با چکش چوبی بر آن نوازند
لغت نامه دهخدا
تاغ و توغ، حکایت صوت نعل کفش و مانند آن
لغت نامه دهخدا
تاغ تاغ، آواز بلند نعل کفش و نعل اسب گاه رفتن، آواز برهم خوردن چیزی
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ / تُ)
برهنه پای و بی کفش. (ناظم الاطباء). پابرهنه. پاپتی. حافی. برهنه پای. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
وهم تهی پای بسی ره نبشت
هم ز درش دست تهی بازگشت.
نظامی.
تهی پای رفتن به از کفش تنگ
بلای سفر به که در خانه جنگ.
سعدی.
رجوع به تهی و دیگر ترکیبهای آن شود، جلد و شتابان. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خداوند تاج، (آنندراج)، خداوند و خواجه، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
امپراتور چین و مؤسس سلسلۀ ’مینگ’ها که از سال 1368تا 1398 میلادی حکومت کرد، وی کشور خود را که بر اثر جنگهای طولانی درهم و برهم شده بود، آرامش بخشید و ژاپنیها را از کشور چین بیرون راند، وی کشور چین را به 13استان تقسیم کرد و تشکیلات نوی در آن برقرار ساخت
امپراتور چین و مؤسس سلسلۀ قدیمی ’چئو’ که از سال 951 تا 954 میلادی حکومت کرد
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ / تُ)
عاجز و ناتوان در تدبیر و رای. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام آواز زدن کف دست بر متکا یا بر بالشت یا بر پشت کسی و مانند آن،
لغت نامه دهخدا
(اَ ضَ)
پرتوافکن، نورافشاننده:
ای عوض آفتاب روز و شبان تاب تاب
تو بمثل چون عقاب حاسد ملعونت خاد،
منوچهری
لغت نامه دهخدا
ژاک دو لا تای، برادر ’تای’ سابق الذکر که در بونداروی بسال 1542 میلادی متولد شد و در طاعون 1562 درگذشت، آثار وی را برادرش ’ژان دو لا تای’ انتشار داد از آن جمله: 1- روش ساختن شعر در فرانسه چنانکه دریونانی و ایتالیایی (1573 میلادی) 2- یک هجو، 3- چکامه ها، 4- دو طرح در تراژدی، رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
شبه جمله ای است دال بر تألم و افسوس و درد و نظایر آن:
وایۀ جامی همین لعلت بود
گر نیاید وایۀ او، وای وای،
جامی (از فرهنگ شعوری ج 2 ص 420)،
،
کلمه ای است دال ّ بر تأسف و تأثر و درد:
چو کاتبی به شب هجر وایه ام، اجل است
چه وایه ای که به صد وای وای می طلبم،
کاتبی
لغت نامه دهخدا
پرش، طیران، پریدن، آواز بال مرغان گاه پریدن، (یادداشت مرحوم دهخدا) :
فغان از این غراب و وای وای او
که در نوا فکندمان نوای او،
منوچهری (نسخۀ خطی از یادداشت مرحوم دهخدا)،
روز رزم او بگیرد عزّ عزرائیل جان
روز بزم او بماند جبرئیل از وای وای،
منوچهری
لغت نامه دهخدا
به معنی زود زود و جلد جلد و شتاب و تعجیل باشد، (برهان)، کلمه تأکیدیعنی زود زود و جلد جلد و بشتاب، (ناظم الاطباء)، به معنی هایاهای که شور و گریۀ مصیبت زدگان است، (برهان)، شور و غوغای ماتم زدگان، (ناظم الاطباء)، هایاهای:
بزد دست و ببرید رومی قبای
برآمد خروشیدن های های،
فردوسی،
چنان آفریند که آیدش رای
که ماندیم و مانیم با های های،
فردوسی،
تا ترا زین پیرهن خود نیست ای جاهل خبر
روز و شب مانده ازینی های های و مفتتن،
ناصرخسرو،
از خداخواهم دل دیوانه ای
های های گریۀ مستانه ای،
(از انجمن آرا)،
صد بار بیش مردم و از بس که بی کسم
یک های های گریه ام از خانه برنخاست،
لسانی شیرازی (از ارمغان آصفی)
لغت نامه دهخدا
سردودمان نژاد ’سکاها’، هرودوت در کتاب 4 بند 1 - 82 درباره ’سکاها’ آرد: ... خود ’سکاها’ عقیده دارند که از تمام ملل جوان ترند و درباب نژاد خود چنین گویند: ’آدم اولی این مملکت، که در آن زمان خالی از سکنه بود ’تارگی تای’ نام داشت، پدر ’تارگی تای’ راآنها ’زؤس’ و مادر او را دختر رود ’بریستن’ (دنیپر کنونی) می دانند ولی من این قول را باور ندارم، ’تارگی تای’ سه پسر داشت و در زمان آنها از آسمان این اشیاء طلا بزمین افتاد: گاوآهن، قید، تبر و پیاله ...، چنین گویند ’سکاها’ راجع به نژاد خود و پندارند که از زمان ’تارگی تای’ تا زمان لشکرکشی داریوش بیش از هزار سال نیست ... (ایران باستان ج 1 صص 579 - 581)
لغت نامه دهخدا
غلامی بندگی خدمتکاری: پیش یکران ضمیرش عقل را داغ بر رخ کش به لالایی فرست. (خاقانی. عبد. 576) توضیح در دیوان چا. سج. ص: 825 مولایی، تربیت بزرگزادگان، قسمی پارچه کم ارزش: قلمی گر چه بود خواجه ابیاریها همچو لالایی بیقدر غلامست اینجا. (نظام قاری 39 لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تار تار
تصویر تار تار
ریزه ریزه پاره پاره ذره ذره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاب تاب
تصویر تاب تاب
پرتو افکن، نور افشاننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاپ تاپ
تصویر تاپ تاپ
آواز زدن کف دست بر متکایا بالشت یا بر پشت کسی و مانندآ ن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاغ تاغ
تصویر تاغ تاغ
صدای بهم خوردن دو چیز، تغ تغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تام تام
تصویر تام تام
نوعی از آلات موسیقی ضربی است که منشا آن از چین است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از توی توی
تصویر توی توی
پر پیچ و خم، دارای چند لا و تا، پرچین و چروک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاپ تاپ
تصویر تاپ تاپ
((اِصت. اِمر.))
صدای زدن کف دست به متکا یا بالشت یا بر پشت کسی و مانند آن
فرهنگ فارسی معین
نوعی اسباب بازی کودکان از جنس پوست درخت
فرهنگ گویش مازندرانی
از اصوات
فرهنگ گویش مازندرانی
از انواع گل وحشی که شبیه شقایق است
فرهنگ گویش مازندرانی
ذرت بو داده، تاب به زبان کودکان
فرهنگ گویش مازندرانی
ذرت بوداده
فرهنگ گویش مازندرانی
قطعات تیغ گونه ی حصیر، چوب و تخته
فرهنگ گویش مازندرانی
لب به لب، انباشته
فرهنگ گویش مازندرانی